جدول جو
جدول جو

معنی زاد و رود - جستجوی لغت در جدول جو

زاد و رود
(دُ)
اولاد و فرزندان. (فرهنگ رازی). زاد و ذریات. زه و زاد. رجوع به زاد شود
لغت نامه دهخدا
زاد و رود
فرزندان، نسل
تصویری از زاد و رود
تصویر زاد و رود
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از باد و بود
تصویر باد و بود
کبر، غرور، خودبینی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از زاد و بود
تصویر زاد و بود
زادبود، برای مثال نور حق را کس نجوید زاد و بود / خلعت حق را چه حاجت تار و پود (مولوی - ۵۶۴)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از زادورود
تصویر زادورود
اولاد، فرزندان، مجموع فرزندان کسی از پسر و دختر
فرهنگ فارسی عمید
(دُ)
روزگار و زمانه. حکیم سنایی فرماید:
هرکه چون عیسی از شره بجهد
از غم باد و بود خود برهد.
سنائی (از شرح حدیقه) (از آنندراج).
ظاهراً مرادف بود و نبود، هست و نیست، گذشته و آینده هم باشد
لغت نامه دهخدا
(پُ)
حالت و چگونگی پر زاد و رود
لغت نامه دهخدا
(دُ)
بدون نسل. بدون فرزند. بدون عقب
لغت نامه دهخدا
(دُ دی)
بی نسلی. بی فرزندی
لغت نامه دهخدا
(دُ)
مولد و وطن، زادگاه و سرزمین مادری:
دیوان گفتند خان و مان و زاد و بوم خویش چون به جایگه رها کنیم. (اسکندرنامه چ سعید نفیسی)
لغت نامه دهخدا
(دُ وَ لَ)
افزایش اولاد و نسل. (فرهنگ رازی)
لغت نامه دهخدا
(پُ دُ)
که فرزند بسیار دارد. پرفرزند
لغت نامه دهخدا
(لَ ظا)
کنایه از هست و نیست و تمام سرمایه و اسباب و سامان باشد. (برهان قاطع). کنایه از هست و بود و تمام سرمایه. (آنندراج) ، مولد و مسکن. (آنندراج) (انجمن آرای ناصری) :
بشهر کسان گرچه بسیار بود
دل از خانه نشکیبد و زاد و بود.
(گرشاسب نامه ص 242).
چو نام و ننگ فزاید وفا نه نام و نه ننگ
چو زاد و بود نماید جفا نه زاد و نه بود.
جمال الدین عبدالرزاق.
چند نالی چند از این محنت سرای زاد و بود
کز برای رای تو شروان نگردد خیروان.
خاقانی
لغت نامه دهخدا
تصویری از پرزاد و رودی
تصویر پرزاد و رودی
حالت و چگونگی پرزاد و رود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زاد و بود
تصویر زاد و بود
همه سرمایه و اسباب معاش هست و نیست
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پرزاد و رود
تصویر پرزاد و رود
آنکه فرزند بسیار دارد پر فرزند پر اولاد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زاد و ولد
تصویر زاد و ولد
((~ُ وَ لَ))
فرزند، نسل
فرهنگ فارسی معین
تصویری از باد و بود
تصویر باد و بود
((دُ))
مجازاً به معنای تکبر و خودبینی، هستی و لوازم آن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از زاد و بود
تصویر زاد و بود
((دُ))
همه سرمایه
فرهنگ فارسی معین
فرزندان و نسل
فرهنگ گویش مازندرانی